قطعات فلسفی

نظریه سیاسی مدرن

نظریه سیاسی مدرن، که خاستگاه آن در قرن هفدهم است، تلاشی بود در جهت حل مسایل الهیاتی-سیاسی حاصل از اصلاحات دینی که منجر به بروز جنگ های دینی در اروپا گشته بود. راه حلی که نظریه سیاسی مدرن برای این معضل پیدا کرد مفهوم حاکمیت بود. این مفهوم نه تنها حاکمیت دولت ها بلکه حاکمیت افراد را نیز در برمی گیرد. نظریه سیاسی مدرن در این معنا هم فردی است و هم ناظر بر دولت ها.

اندیشه مدرن افراد را موجوداتی حاکم بر خود (sovereign over themselves) به تصویر می کشد. هستی و کرامت افراد نه از عقل آنها نشأت می گیرد و نه از این حقیقت که آنها آفریده خداوند اند، بلکه مندمج در آزادی شان و نیز در توانایی تسلط بر خودشان است. آنچه در این تلقی از فردیت دست بالا را دارد نه عقل بلکه اراده است. افراد موجوداتی صاحب اراده و میل تصویر می شوند. این بدان معنا نیست که عقل در ایده فردِ حاکم نقشی ایفا نمی کند، اما باید توجه داشت که این مفهوم، یعنی عقل، نقشی حاشیه ای دارد. عقل جاسوس و دیده بان هواهای نفسانی است (هابز). افراد نه واجد غایات طبیعی هستند و نه تکالیف طبیعی بر دوش شان است. تنها امر خیر برای آنها آزادی و استفاده از این آزادی برای تحقق امیال شان است.

مایکل آلن گیلسپی      

+ نوشته شده در  دوشنبه چهاردهم خرداد ۱۳۹۷ساعت 13:26  توسط مهدی میرابیان  |