قطعات فلسفی

نسبت دین و دولت

در کل، دین و بنیاد دولت یک چیز بیش نیستند- آنها در و برای خود یکسان اند. حتی در وضعیت پدرسالاری و تئوکراسی یهودی، این دو جدای از یکدیگر نیستند و هنوز بر حسب ظاهر یکسان اند. با این حال،تفاوت هایی نیز با هم دارند، و در موقع مقتضی، کاملا از یکدیگر جدا می شوند؛ اما بار دیگر به عنوان امورِ یکسانِ اصیل برنهاده می شوند... دین شناختِ عالی ترین حقیقت است، و این حقیقت، اگر بخواهیم دقیق تر سخن بگوییم، روح آزاد است. در دین، انسان ها در پیشگاه خدا آزادند. آنها با تطبیق اراده خود با اراده الهی، در تقابل با اراده الهی قرار نمی گیرند بلکه خود را در درون آن می یابند؛ آنها آزادند چون در مناسک دینی موفق می شوند بر شکاف و گسست غلبه کنند. دولت صرفا  آزادی در جهان است، بطور بالفعل. مساله اساسی در اینجا این است که مفهوم آزادی آن چیزی است که یک قوم آن را به خودآگاهی خود برمی کشد، زیرا مفهوم آزادی در دولت محقق می شود، و یک جنبه اساسی این تحقق عبارت از آگاهی از آزادیِ در خود و برای خود است. قومی که نمی دانند انسان ها در خود و برای خود آزادند در یک وضعیت تیره حاصل از جهل به سر می برند و این را می توان در قوانین و دیانت آنها دید. تنها یک تلقی از آزادی در هر دوی دین و دولت وجود دارد. این تلقی واحد عالی ترین چیزی است که انسان ها از آن بهره مندند، و این تلقی واحد از طریق آنها محقق می شود. دولت بد، حکومت بد و قوانین بد از آن مردمانی است که تلقی بدی از خدا دارند.
هگل، رابطه دین با دولت (1831)

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۶ساعت 11:40  توسط مهدی میرابیان  |